خرداد ۰۷، ۱۳۹۱

8

به قصد دیدن نارنجی پوش اومدیم بیرون و ختم شد به خوردن یه پیتزای دو نفره و پارکی که خیلی وقت بود قرار بود بریم ... بعضی وقتا پیاده روی با یه دوست ساده خیلی آرامش بخشه وقتی که اون لحظه ها آرومی و هیچ دغدغه ای نداری !
که بدون هیچ حسی به مغازه ها سرک می کشی و دلت هوای خرید میکنه .
اما باز تو با جواب ندادنات / اشغال کردنات حال خوب من و خراب می کنی / هیچی این رابطه دیگه سالم و درست نیست اما نمیدونم باید چکار کنم که این وضعیت تموم بشه ... نشد که من هر بار به تو دروغ بگم و تو هر بار با اعصاب من با یه مشت حرفای بیهوده بازی کنی و آخرش بخوای با یه شوخی بوده ساده همه چیز و فیصله بدی !
الانم که دارم اینا رو می نویسم گوشیت و خاموش کردی و بی خیال حال خراب من به زندگیت می رسی .

خرداد ۰۶، ۱۳۹۱

7


انسان ، آهسته آهسته عقب نشینی می کند.
هیچکس یکباره معتاد نمی شود. یکباره سقوط نمی کند.یکباره وا نمی دهد ،
یکباره خسته نمی شود ، رنگ عوض نمی کند،
تبدیل نمی شود و از دست نمی رود.
زندگی بسیار آهسته از شکل می افتد.و تکرار و خستگی ، بسیار موذیانه و پاورچین رخنه می کند.باید بسیار هوشیار باشیم و نخستین تلنگرها را ،
... به هنگام و حتی قبل از آنکه ضربه فرود آید ، احساس کنیم.
هرگز نباید آن روزی برسد که ماصبحی را با سلامی محبانه آغاز نکنیم. خستگی نباید بهانه یی شود برای آنکه کاری را که درست می دانیم، رها کنیم و انجامش را مختصری به تعویق اندازیم.قدم اول را ، اگر به سوی حذف چیزهای خوب برداریم ، شک مکن که قدم های بعدی را شتابان برخواهیم داشت.

نامه ی سی و هفتم

چهل نامه کوتاه به همسرم
نادر ابراهيمي

خرداد ۰۳، ۱۳۹۱

6


مگذار که عشق، به عادت دوست داشتن تبدیل شود.
مگذار که حتی آب دادن گلهای باغچه، به عادت آب دادن گلهای باغچه تبدیل شود.
عشق، عادت به دوست داشتن و سخت دوست داشتن دیگری نیست. پیوسته نو کردن خواستنی‌ست که خود پیوسته، خواهان نو شدن است و دیگرگون شدن!
تازگی، ذات عشق است و طراوت، بافت عشق. چگونه میشود تازگی و طراوت را از عشق گرفت و عشق همچنان عشق بماند؟
عشق، تن به فراموشی نمی‌سپارد مگر یک بار برای همیشه.
... جام بلور، تنها یک بار می شکند. میتوان شکسته اش را، تکه‌هایش را، نگه داشت. اما شکسته های جام، آن تکه‌های تیز برنده، دیگر جام نیست.
احتیاط باید کرد. همه چیز کهنه می‌شود. و اگر کوتاهی کنیم عشق نیز.
بهانه‌ها جای حس عاشقانه را خوب می‌گیرند.

یک عاشقانه آرام
نادر ابراهیمی

خرداد ۰۲، ۱۳۹۱

5

تمام عصر به کارای عقب افتاده ی هندسه نقوش فردا گذشت ... تنها تکلیفی که با لذت انجام میدم . بخاطر علاقه به استاد !
به هیچ عنوان از خودم و نتیجه های دانشگاه راضی نیستم  . اگه وقت گذاشته بودم حقم خیلی بیشتر از اینا بود . خیلی بیشتر از آدمای اطرافم . بهر حال گذشته ها گذشته و چیزی بر نمی گرده . ایشالا از حالا به بعد باید رویه ی زندگیم عوض بشه ... اگه بتونم / دوباره بی اراده و علاقه نشم !!!
موزیکایی که همیشه ارومم می کرد حالا دیگه اون حس سابق و برام نداره / و نمی فهمم این بی علاقگی ها خوبه یا بد ؟...
نسبت به همه چیز بی تفاوت بودن چه نتیجه ای داره نمی دونم اما همش با خودم میگم اینم جزء یه دوره ای از زندگیه / می گذره
این دل با تو نبودن ها بیشتر زخم به روحم میزنه .

اردیبهشت ۲۹، ۱۳۹۱

4.یاد باد آن روزگاران ... !


دلم هوای تمام روزهای خرداد و امتحانات هنرستان و کرده ... که از استرس هر روز بی قرار بودی تا وقتی که نتیجه میومد و خیالم راحت می شد و برای همه ی تابستون نقشه می کشیدم . حالا دانشگاه و پایان هر ترم هم برام حال خوبی نداره ... !!!
خیلی وقته که دستی به قلم نبردم و طرحی نکشیدم . نیازش و خیلی تو خودم حس میکنم . می فهمم که دارم در حق استعدادم ظلم میکنم . وقتی سه شنبه ی گذشته استاد سر کلاس اسم بچه های انجمن علمی و خوند خیلی به خودم برخورد بابت فعال نبودنم ...
اگه اونطوری که باید اتود زده بودم و همه چیز و به تنبلی نگذرونده بودم خیلی جلوتر از جایگاه الانم بودم .
حالا هم به جای اتود زندگیم داره صرف فیس بوک میشه !!!

اردیبهشت ۲۶، ۱۳۹۱

3



تابستون امسال با هر سال فرق داره . دیگه از پنجره ی باز اتاق و شاخه های سبز توی گلدون خبری نیست . گذشته همه چیش فرق داشت . تابستوناش ، شوق و ذوقش ، حتی عشق !!!
حالا که دیگه نه سایه ی برکتی داریم نه اون حیاط دوست داشتنی پر از خاطره ی خونه ی مادر بزرگ که همه ی صفاش به این بود که آخر هفته بشه و خاله اینا بیان و همون دو روز کم و دور همی جمع بشیم و خوش بگذرونیم . همش فکر میکنم اگه پارسال میدونستم که امسال مهمون عرش نشینی چجوری قدر تمام لحظه ها رو می دونستم؟  گذشته ها گذشت ... هیچ وقت هم بر نمی گرده .

2. روز تو


ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد ...


1.اول خط


گذر تمام روزها را باید نوشت
 برای روزهایی که یک فنجان چای داغ برای خودت بریزی و بنشینی به خواندن !
 تلخ و شیرین ، خوب و بد ، فرقی ندارد . خیلی چیزها رو باید به خاطر داشت برای همیشه ...

به نام او