اردیبهشت ۲۹، ۱۳۹۱

4.یاد باد آن روزگاران ... !


دلم هوای تمام روزهای خرداد و امتحانات هنرستان و کرده ... که از استرس هر روز بی قرار بودی تا وقتی که نتیجه میومد و خیالم راحت می شد و برای همه ی تابستون نقشه می کشیدم . حالا دانشگاه و پایان هر ترم هم برام حال خوبی نداره ... !!!
خیلی وقته که دستی به قلم نبردم و طرحی نکشیدم . نیازش و خیلی تو خودم حس میکنم . می فهمم که دارم در حق استعدادم ظلم میکنم . وقتی سه شنبه ی گذشته استاد سر کلاس اسم بچه های انجمن علمی و خوند خیلی به خودم برخورد بابت فعال نبودنم ...
اگه اونطوری که باید اتود زده بودم و همه چیز و به تنبلی نگذرونده بودم خیلی جلوتر از جایگاه الانم بودم .
حالا هم به جای اتود زندگیم داره صرف فیس بوک میشه !!!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر