خرداد ۰۷، ۱۳۹۱

8

به قصد دیدن نارنجی پوش اومدیم بیرون و ختم شد به خوردن یه پیتزای دو نفره و پارکی که خیلی وقت بود قرار بود بریم ... بعضی وقتا پیاده روی با یه دوست ساده خیلی آرامش بخشه وقتی که اون لحظه ها آرومی و هیچ دغدغه ای نداری !
که بدون هیچ حسی به مغازه ها سرک می کشی و دلت هوای خرید میکنه .
اما باز تو با جواب ندادنات / اشغال کردنات حال خوب من و خراب می کنی / هیچی این رابطه دیگه سالم و درست نیست اما نمیدونم باید چکار کنم که این وضعیت تموم بشه ... نشد که من هر بار به تو دروغ بگم و تو هر بار با اعصاب من با یه مشت حرفای بیهوده بازی کنی و آخرش بخوای با یه شوخی بوده ساده همه چیز و فیصله بدی !
الانم که دارم اینا رو می نویسم گوشیت و خاموش کردی و بی خیال حال خراب من به زندگیت می رسی .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر