خرداد ۰۲، ۱۳۹۱

5

تمام عصر به کارای عقب افتاده ی هندسه نقوش فردا گذشت ... تنها تکلیفی که با لذت انجام میدم . بخاطر علاقه به استاد !
به هیچ عنوان از خودم و نتیجه های دانشگاه راضی نیستم  . اگه وقت گذاشته بودم حقم خیلی بیشتر از اینا بود . خیلی بیشتر از آدمای اطرافم . بهر حال گذشته ها گذشته و چیزی بر نمی گرده . ایشالا از حالا به بعد باید رویه ی زندگیم عوض بشه ... اگه بتونم / دوباره بی اراده و علاقه نشم !!!
موزیکایی که همیشه ارومم می کرد حالا دیگه اون حس سابق و برام نداره / و نمی فهمم این بی علاقگی ها خوبه یا بد ؟...
نسبت به همه چیز بی تفاوت بودن چه نتیجه ای داره نمی دونم اما همش با خودم میگم اینم جزء یه دوره ای از زندگیه / می گذره
این دل با تو نبودن ها بیشتر زخم به روحم میزنه .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر